هوایم

ساخت وبلاگ
به رغم تمامی ِ اتفاقاتی که تجربه کردیم و به رغم پروازی که شکل نگرفت،زیبایی ای که داشت شکل می گرفت و چه بهتر که چشم هایم ضعیف بود و ندیدم،چه بهتر که در آغاز شکل نگرفت،که در نطفه خفه اش کردیم،کودکی که کودک رویاست نباید شکل می گرفت،اینجا همه چیز گرد و غبار گرفته،رنگ ِ زیبای دروغ و تمام معادله هایی که به دروغ ختم می شوند و به تو،لکه ی قهوه ای و زشت ِ چای که روی زمین ریخته حال آدم را به هم می زند،هرچه در سرم شکل می گیرد تابلوی جیغ می شود میخورد به دیوار مغزم،آویزان می کنم که باورها در من موج نزد که فریاد بزنم از بازیگری هایی که لیاقت پرداخت یک دلار هم ندارند،بازی هایشان هیچ ارزشی ندارد،میخورد به پوچی،میخورد به هیچ،بی عرضگی از سر و رویشان می بارد و مثل احمق ها که بازی را بلد نیستند،زود نقاب ها را برمی دارند،میخندند و می گویند: دروغ گفتم! باید تف انداخت توی صورتشان،باید مثل خود حماقت مچاله شان کرد و ریخت دور،باید بیشعوری شان را جعبه کرد و برای بدبخت هایی از جنس خودشان فرستاد،هدیه ی خوبی خواهد شد بازیگرانی که بازی شان را تا آخر نمی توانند ادامه دهند! تفاله هایی از نشدن و به وقوع نپیوستن،سرنگ هایی که وسط رگ آدم از تزریق باز می ماند،باید ایجاد کننده هاشان را تف کرد از زندگی که لایق هنر والای بازیگری نیستند،هنرشان را باید با گه ِ مقدسشان مزین کرد که نمی شود که شکل نمی گیرد،که درسشان را خوب نگ هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 116 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

دِلم چنون گِتشن از ای عمر تلخ و بی حاصل / اَگم خوشا هما که نه اِحساس ایهه نه جون و نه دل خووم پُر  ِ گرازن و کراسن پُر گِریخ و عذاب / سَراب هر چه که دیدم صَبا همیشه سَراب هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 135 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

این موضوع شده ملکه ی ذهنم و به شدت روش تمرکز دارم،آگاهی به طور شگفت انگیزی شده دغدغه م،از همین روابط ساده بگیر تا بزرگترین مسائل زندگی که البته فکر میکنم انسان بیشتر حول محور همین روابط هست که رشد میکنه و خودش رو میشناسه،توی رابطه ای که شفاف سازی نمیشه،از همین الآن به خودم قول دادم هیچ وقت به طرف مقابلم دروغ نگم در مورد احساساتم و اگه هیچ علاقه ای نبود از ابتدا عنوان کنم شاید طرف مقابلم به شدت ابتدای ماجرا منقلب بشه و حتی بهش بر بخوره ولی ترجیح میدم همون اول این موضوع رو بفهمه تا برسه به جایی که به شدت درگیر احساساتش شده.حقیقتاً روراست بودن از معیار های مهمی هست که در نظر گرفتم،تو یه سری روابط روحیه ی انسان به شدت رو به زوال میره و احساس میکنه داره کوچیک میشه و جایگاهش حفظ نشده،این رابطه ها حتی ارزش ندارن که دو ثانیه براشون وقت بذاری،برای آدم هایی که فرق تو رو با بقیه نمی فهمن حتی ذره ای فداکاری اشتباه محضه،اگه هرکدوم از ماها به یک سطح مناسب از آگاهی برسیم به هیچ وجه وارد رابطه با افرادی نمی شیم که به ما آزار روحی روانی می رسونن،گاهی آدم اشتباه میکنه درسته،اما این اشتباه اگه تکرار بشه ریشه ایه،چرا من باید خودم رو فدای آدمی بکنم که حتی براش روابط دوستانه ی من و ارتباط های من مهم نیست؟ چرا اجازه بدم این فرد وارد زندگیم بشه؟ اینجور آدما حتی خودشون بهتر میدونن که شایستگی این همه خوبی ر هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 82 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

در مغز من چندین آدم زندگی می کنند،همیشه وقت تصمیم گیری های بسیار مهم،همه شان باهم میزگردی تشکیل می دهند،هرکدامشان،یک ایدئولوژی و تفکر ،یک تسیاست و یک احساس متفاوت دارند،یکی شان مدام می گوید: قلم مویت را به دست بگیر،دوباره شروع کن،یک فریدای قرن،با این تفاوت که تو فریدای خودت هستی! یکی شان همیشه می گوید: تنها دارو نویسندگی ست! تمام قرص های دنیا را دور بریز! یک گوشه را انتخاب کن و برای همیشه از این هنر  ِ والا بهره مند شو. از بعضی هاشان خیلی می ترسم،شاید باورتان نشود،یکی شان مدام در گوشم زمزمه می کند که برای همیشه بخواب! تنها مسکن دردهاست! همیشه از او بیزارم،اَما من این آدم ها را در مغزم گنجانده ام،یکی شان همیشه از ارتباط سر باز می زند،همیشه خودش را محدود می کند،می گوید : هیچکس مورد اعتماد نیست،خب خودم می دانم اَما باید به حرفش گوش کنم؟! اصلاً گیریم که تمام عمر هیچ آدمی پیدا نشود که فرو خوردن آدمی را در منجلاب پر زور ترین دشمنان افکارش،نتواند نجات دهد،من باید به حرف کدامشان باشم؟! سالها پیش یک آدم کوچولوی به شدت عصبانی همیشه در مغزم رفت و آمد داشت،همیشه و همیشه از خیلی چیزها بیزار و بود و مدام غر میزد،یک روز نشاندمش رو بروی خودم و گفتم: ای دخترک گستاخ لااقل برای خودت ارزش قائل شو،این همه غر زدن و شکوه تا به کی؟! تمامش کن این بازی مسخره ات را،من عروسک ِ تو نیستم،اَز همان سال آرام ترین هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 114 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

یک عالمه متنی که بر باد رفت و دیگر نمی نویسمشان،همان بهتر که پاک شدند،رویای یک مرد یانی را می شنوم،به خودم فکر میکنم،که از همان اول هم حل نشدم در این جماعت ظاهر بین و " چگونه شرح دهم لحظه به لحظه ی خود را برای این همه ناباور خیال پرست " حتی به تو! به تو که رسیدم فوقع ما وقع. که گذشت بر من همه ی اینها و از شرح آنچه بر من گذشت،سر باز میزنم،همیشه و همیشه،که انتظارم چیز دیگری بود و نشد و سبکبال و خرامان چو آهوی دشت،چون گزل،به همین سادگی میخواهم که بدوم در دشت،که هیچ چیز نباشد،که خودم را ببینم،آینه ها را به من دهید. که بعد از این همه،آرام می نشینم و می گویم : از همان اولش هم وصله ناجور بودی،از همان کودکی نشد که نشد! حتی وقتی در صمیمانه ترین جمع های دوستانه می نشستم،دائم این احساس در من موج میزد،که حالا آنطور که می گویند در بهترین سالهای زندگی شبیه به یک آدم چهل ساله به زندگی نگاه می کنم و پا پس میکشم از همه چیزهایی که دوست داشتم،فرار می کنم از همه،که می گویم از اینکه نتوانستی مثل آنها باشی،از اینکه تمام روز از حرف زدن با این بدن ها خودداری می کنی و افکار  را ببین که تا کجا می رود،لعنت به من که نشسته بر قایق و آرام بودم،موج قایقت بر من گذشت،همه ی افکارم ریخت و تکانده شدم،حالا تمام زندگی ام از جلوی چشمانم می گذرد و بی اندازه تنهایی ام را در آغوش میکشم،همین امروز،تا فردا،فرداهای دیگر،باید هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 75 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

سالهاست برای تو می نویسم،همین که آمدی،همه ی زندگی متوقف شد،چه بسا می توانستم بروم،که رفتم اما همین که دوباره آن چشم ها،که در شب درخشیدند اما گذشتن و رفتن پیوسته،که جز این نبود،برای اولین بار در زندگی ام چیزی را آنقدر نزدیک به خودم نزدیک حس میکنم و به همان اندازه نیز یک محدودی وسیعی از نبودنت را متحمل شده ام،دردناک و هولناک،کابوس های شبانه ام،خواب هایی که به ترس منتهی می شوند،ترسی که ریشه اش را نمی فهمم،نمی دانم. کاش میشد روزی پس از مرگم میگفتند،هرچه نوشت برای تو بود،کاش هر چه می نویسم را روزی بخوانی،مثل تمام داستان ها،برای یکبار هم که شده این باور در من زنده شود که من را خوانده ای و می دانی ام،بیایی بگویی همه اش کابوس بود.  هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 123 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

چقدر گاهی نبودت عذابه،از همون روزی که خداحافظی کردی که فرداش پرواز داشتی،میگفتم اینم بهترین دوستم که داره ازم دور میشه،اما نباید میموندی،به هرحال یکی هست که همیشه به داشتن دوست و عمه ای مثل تو افتخار میکنه،به وجود نازنینت،برای همینه که وقتی همه کنارم هستن،این همه دوست،بازم فکر تو،جای تو خالیه،میدونی که چی میگم؟ باید همیشه یکی باشه مثل تو،که وقتی براش از درد میگی،با گریه هات همراه نشه،باید مثل تو جدی بشینه و بگه : درد این نباشد،بهت یه کتاب بده،بگه حاضر شو بریم بیرون،بعد تو رو ببره بهترین کتابفروشی ها و بگه هر کتابی دوست داری انتخاب کن،برات بهترین موسیقی هارو آرشیو کنه و بهت بده،درد اینجاست که دیگه بعد از تو کسی نبود که اینارو بهم بده.  هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 105 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

این دفعه خیلی شفاف بود،دیدم که از کنارت گذر کردم بی که حتی کلامی بگویم،بی آن که بگویم بمان،حتی دقایقی بیشتر،گذشتم و سکوت.  + و آرامشی که از کنعان دارم.  * کنعان، کریستف رضایی * هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 88 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

خنکای صبحِ جمعه!  تاریکی اتاقم،یکم خواب بیشتر توی این بنفش،صورتیا :) همه ی موزیکایی که دیشب گوش کردم و توی ناخودآگاهم زمزمه میشه و البته فکر اینکه امتحان دارم و یه عالمه کار.  هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 92 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

- امروز سینا تاج عَکس گذاشته بود،تولدش بود،روی دَستش با راپید نوشته بود "dear deer" تو هم یه روز به من میگفتی deer انگار همه چیز جلوی چشمام هست،میفهمی چی میگم؟ انگار تو باید روز تولد منو یادت میموند،انگار منم که خوش خیال ترین دُختر روی زمینم،چقدر خوبه که اینا رو نمیخونی،ولی آهو که نمیمیره،میمیره؟ 

هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 89 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49

طوفان سرخ...
هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : واقعاً؟, نویسنده : greenpetals بازدید : 86 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 2:48